خاطرات اشکان

مامانم دعوام کرد

1397/3/26 1:26
نویسنده : اشکان
122 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بچه ها میدونم دلتون واسه من تنگ شده ،

خوب منم همینطور دل تنگی همینطوری که نیست خوب آدم دلش تنگ میشه .

نمیدونم چه حکمتیه امروز احساس کردم مامانم رو اذین کردم داشت کتاب میخوند منم نه گذاشتم نه برداشتم روغن داغ رو ریختم روش .

البته از قصد اینکارو نکردم از دستم در رفت اما مامانم خیلی ناراحت شد .

میدونید مامانه من هرچقدر هم ناراحت شه دست روی من بلند نمیکنه .

بعد از کلی بحث و جدل از آخر رفتم معذرت خواستم و گفتم مامان جونم تاقصیر من بود درست اما مامان جونم لطفا این روغن خراطین های خودتو هر جا هرجا دم دست نزار اونم روغن خراطین داغ ، واقعا آدمو میجزونه .

بازم میام پیشتون .

منتظرم باشید ،

خداحافظ همگی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)